یا حبیب .

اوج سمفونی .

دلم تو را .
فقط تو را می خواهد .

نُت ها تکراری شده اند . ملودی ها خسته کننده . ریتم ها یکسان . انگار تارهای سه تار دلم خسته شده اند . می خواهند بخوابند . و گویی پیانو تپش های قلبم جز یک ریتم، چیزی نمی تواند بنوازد . آه . همه چیز چقدر تکراری شده، چقدر یکسان . هیچ کس و هیچ چیز دیگر نای نواختن ندارد . س، سکوت و تنهایی تلاشی عجیب برای پاره کردن تار های قلبم دارد چقدر تکراری، چقدر یکسان .

می دانی معشوق را که می گویند ؟ آری، معشوق را کسی می گویند که با نوازش های انگشتانش تار های قلبت را می نوازد و آن را از تکرار هر روزه اش باز می دارد و موسیقی تازه به ریتم تپش های قلب می بخشد . آری، معشوق را کسی می گویند که با آغوشش تار های پیانو دلت را کوک می کند و آنگاه با خنده هایش نواختن را آغاز می کند . معشوق را کسی گویند که تو را از س هر روزه ات به حرکت در می آورد و روحی تازه در گلبرگ های نرگس دلت می دمد . آری . معشوق ماهر ترین نوازنده دنیاست .

***

مسلمان که می خواهند بشوند، باید اشهد بخوانند . اشهد ان لا اله الا انت . لا اله انت . اله انت . اله . اله را چه معنی می کنند ؟ خدا ؟ پروردگار ؟ رب ؟ معبود ؟ نه . اله یعنی معشوق . اله یعنی سراینده همه ملودی های عاشقانه . اله یعنی ضربان . یعنی تپش، بین ذرات قلب های مرده . اله یعنی آنچه روی قلب تاثیر می گذارد . و لا اله الا انت یعنی تپش های قلب مرا هیچ چیز به غیر از تو تند تر نمی کند . قلب من برای هیچ چیز به جز تو، تند تر نمی زند . شوق غیر را تو را ندارم . 

قَلبی یسلم علیک . اله یعنی این . قلبم تسلیم است . و قلب که تسلیم باشد، همه وجود تسلیم خواهد بود . آری . لا اله انت . و چه عجیب جمله ای است این . جرئت می خواهد گفتنش . لا اله الی انت . آه . اگر می فهمیدم چه می گویم و آنگاه می گفتم، بدون شک نفسم می برید و قلبم از تپش باز می ماند و دستم دیگر تاب نگه داشتن قلم را نداشت . و آنگاه تا تو دوباره تار های پیانو دلم را کوک نمی کردی به حیات باز نمی گشتم و اگر نمی نواختی ام دیگر توانی برای نفس کشیدن نداشتم . و آه که اگر می فهمیدم چه می گویم، دیوانه می شدم و سر به بیابان می گذاشتم . افسوس که نمی فهمم . قلب و چشم و زبانم آنقدر از غیر تو پر شده که دیگر تو را نمی شنام . پیانو نوازنده اش را نمی شناسد . من تو را نمی شناسم . بهار باران را، پاییز برگ را و زمستان برف را . هیچ کس دیگری را نمی شناسد . من که تو را نشناسم، دیگر همه شناسنامه های دنیا جعلی خواهد بود . 

شرک یعنی پت برستی . و به راستی که هر آنچه غیر از تو بت است و بس . غیر تو چه سنگ و چوب باشد، چه احساس، چه بغض، چه حسرت، بت است است .  بت را از رو به روی قلبم بر می دارم . بت خودم را، بت هر آنچه غیر از تو را . بت های سنگی که شاید قلبم روزی می پرستیده، بت های بی روح را . بت آنچه غیر تو را . بت را بر می دارم و می شکنم . شرک را می شکنم غیر تو را می شکنم . و تلاشی برای جمع کردن خرده شیشه های کف اتاق نمی کنم . 
دوباره تکرار می کنم . لا اله الا الله . قلبم تند تر می زند . لا اله الا انت . تند تر . فکر می کنم تو نواختنم را از سر گرفته ای . تند تر و تند تر می نوازی . به اوج سمفونی می رسی . تند تر و تازه تر از همیشه . دل من تا همیشه تو را خواهد خواست . فقط تو را خواهد خواست .

لا تُشرک بالله . اِنَّ الشرکَ لَظُلمٌ عظیم . ( سوره مبارکه لقمان / آِیه 13 )

مشخصات

آخرین جستجو ها